کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و آغاز ولایت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : محمود مربوبی     نوع شعر : توسل     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع     قالب شعر : غزل    

فوج مَلک دور و برش دارد نگارم            یک آسـمان زیر پَـرش دارد نگارم

باید تـمام عـرشیان چـاوُش بخوانـند            تاج ولایت بر سـرش دارد نـگـارم


صبرش علی، رویش حسن، خویَش حسینی ست            خُلقی چو جـدِّ اطهـرش دارد نگارم

نامی دگـر از حـاتـم طـائـی نـمانـده            از بس گدا در محضرش دارد نگارم

حتی منِ پیمان شکن را هم دعا گوست            الحق که ارث از مادرش دارد نگارم

از اولِ غـیبت به شیعه بوده معـلوم            فـکـری بـرای آخـرش دارد نگـارم

یعنی به سر فکر تقاص خون جدّ و            ششماهه طفـل پرپـرش دارد نگارم

وقت فرج، شمشیر حیدر را به دستی            قرآن به دست دیگرش دارد نگـارم

کـوری چـشم دشمنان، لطفی مـداوم            بر این نظام و رهبرش دارد نگارم

: امتیاز

مدح و آغاز ولایت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : احمد ایرانی نسب نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : ترکیب بند

سپیده سر زد از بیت امام عسکری امشب          کرم می‌آید از سوی شما از هر دری امشب

ملائک گرم ذکر یا حسن هستند از ماتم          ولی روح پدر مشغول ذکر دیگری امشب


که ای جان پـدر، ای نـور امیـدم بـیا بابا          که در روی تو می‌بینم جمال حیدری امشب

بیا ای منتقم چشم انتظارت حضرت زهراست          اجابت می‌شود گویا دعای مادری امشب

مگر تکرار میگردد به تو معراج پیغمبر          که حتی از پر جبریل هم بالاتری امشب

بیا که با قـدم هایت بـشر بیـدار می‌گردد

بیا که بعـثت پیغـمبران تکـرار می‌گردد

تداعی می‌کند لبخـند تو لبخـند زهـرا را          جهانی چشم شد بیند مگر فرزند زهرا را

که او با ذوالفـقار مرتضی از راه می‌آید          همان روزی که می‌بندد به سر سربند زهرا را

همه عـالـم شود دلـدادۀ روی درخـشانش          که می‌بیـند خـدایا دلبر و دلبند زهـرا را

تو در حصن دعای وان یکاد مادرت هستی          دگر چشمی نمی‌گیرد به تو، این بند زهرا را

برای با شـما بودن دلیـل محـکـمی دارم

اگر باشی به روی زخم قلبم مرحمی دارم

برای دیدنت چـشم همه غـرق تمـاشا شد          زمین از قطره‌های اشک مشتاقانه دریا شد

چه رویی دلربا داری، چه گیسویی رها داری          قیامت زودتر از موعدش این بار بر پا شد

شما صاحب زمان نه حضرت صاحب دلان هستی          که معنای حقـیقی ولایت در تو معـنا شد

چنان بنده نوازی می‌کنی کز مهر و احسانت          غلامی بر در این خانه از لطف تو آقا شد

خدا را شکر ماهم نوکر این آستان هستیم          که آقا شد هر آنکس نوکر فرزند زهرا شد

قلم بر دفـتـرم چرخید نامت بر زبان آمد

کرامت کردی و بر پیکر این مُرده جان آمد

: امتیاز

مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : غزل

از همه سو می‌دمـد، نـور تـجـلّای تو            غایبی و عالمی است، محو تماشای تو

تا که نهـم از شـرف، پا به سر آسمان            کاش که می‌شد سرم، خاک کف پای تو!


روی به هر سو کنی، پای به هر جا نهی            در سر ما شور توست، در دل ما جای تو

سـرو قـدان قـائـمند تا تو قـیامت کـنی            ای نـگـه فـاطـمـه بر قـد و بـالای تو!

خیز و بر آر از جگر بانگ "اَنَاالمنتقم"            تا همگـان بـشنـوند از حـرم، آوای تو

زنده شود از دمت، روح هزاران مسیح            دل ببـرد از کـلـیم، نـطـق دل آرای تو

از حـرم فـاطـمه تا صف کـربـبلاست            چشم دو ششماهه بر قـامت رعنای تو

موسی سینای جان، چهره عیان کن عیان            تا که شـود عـالـمـی طـور تجـلّای تو

آرزوی فاطمه بانگ "اَنَـاالمهـدی‌ات"            عـقـده گـشای عـلـی، دست تـوانای تو

آیـنه بگـشـا دمـی تا که کـند هـر دمی            چارده آئـیـنه نـور، جلوه ز سیمای تو

میثم اگر می‌چکد، از نفسش شهد جان            میـوۀ نخـلـش بود، شاخۀ خـرمـای تو

: امتیاز

آغاز ولایت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : رضا باقريان نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آقـا مـبـارک اسـت رَدای امــامـتـت            ای غـایب از نظر به فـدای امامتت

می‌خواستند حق تو را هم قضا کنند            کَــذّابـهـا کـجـا و عــبـای امـامـتـت


مـا زنــده‌ایـم از بــرکــات ولایـتـت            ما عـهـد بـستـه‌ایـم به پـای امـامتت

از روز اولی که رسیدیم زین جهان            گـشـتـیـم آشـنـا به صـدای امـامـتت

این روزها هوای تو را کـرده‌ام بیا            مـائـیـم یـاکــریــمِ هــوای امـامـتـت

آقا بیا تقاصِ شهیدان به پای توست            آقـا فــدای کـرب و بـلای امـامـتـت

تا روزِ بـازگـشتِ تو سیدعـلی شده            پرچـم به دوش، زیـرِ لـوای امامتت

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب در بازگشت کاروان امام به مدینه

شاعر : علي صالحی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل مثنوی

ديـده بگـشـا و بـبـين زينـبت آمد مادر            زينب خـسته و جان بر لـبت آمد مادر

از سفـر قافـلۀ نورِ دو عـينت برگـشت            زينـبت با خبـرِ داغِ حسيـنت برگـشت


ياد داری كه از اين شهر كه خواهر می‌رفت            تك و تنها كه نه، با چند برادر می‌رفت

ياد داری كه عزيز تو چه احساسی داشت            وقت رفتن به برش قاسم و عباسی داشت

ياد داری كه چگونه من از اينجا رفتم؟            بـا حـسـيـن و عـلـيِ‌اكـبـرِ لـيـلا رفـتـم

بين اين قـافـله مادر، عـلیِ اصغـر بود            شش برادر به خدا دور و بر خواهر بود

ولی اكنون چه ز گـلـزار مدينه مانده؟            چند تا بانـوی دلخـون و حـزيـنه مانده

مردها هيچ، ز زنها هم اگر می‌پرسی            فـقط اين زينب و لـيلا و سكـينه مانـده

نوه‌ات گـوشۀ ويـرانۀ غـربت جا ماند            سرِ خاك پسرت نيز عروست جا ماند

با وفا ماند كه در كرب و بلا گريه كند            يك دل سـيـر برای شـهـدا گـريه كـنـد

ولی اكنون منم و شرحِ فـراق و دردم            ديگر از جان و جهان بعد حسين دلسردم

آه...مادر چه قـدَر حـرف برايت دارم            بنِگـر با چه قَـدَر خاطـره بر می‌گردم

جای سوغات سفر، موی سفيد و دلِ خون            بـا تـن نـيـلـی و اين قـدّ كـمـان آوردم

ساقۀ اين گـل يـاس تو زمـانی خـم شد            كه ز سـر سايۀ آن سـروِ روانم كم شد

كربلا بود و تنش بی‌سر و عريان افتاد            جای تـشيـيع، به زير سـمِ اسبـان افـتاد

باد می‌آمد و می‌خورد به گلبرگ تنش            پخش می‌شد همه سمتی قطعات بدنش

پنجۀ گرگ چنان زخم به رويش انداخت            كه نديدم اثر از يوسف و از پيرهـنش

دو شب و روز رها بود به خاك صحرا            غسلش از خون گلو ريگِ بيابان كفنش

خواستم تا بنِـشيـنم به برش در گـودال            اشك ريزم به گل تشنه و پرپر شدنش

خواستم تا بنِـشينم به برش، بوسه دهم            به رگِ حنجر خونين و به اعضای تنش

ولی افسوس كه گودال پُر از غوغا شد            بين كعب نی و سيلی سرِ من دعوا شد

روی نيزه سرِ محـبوب خـدا را بُردند            كو به كو پشت سرش ما اسرا را بردند

چه بگويم كه سرِ يار كجا جای گرفت            عوض دامن من طشت طلا جای گرفت

چه قَدَر سنگ به پيشانی و لبهايش خورد            چه قَدَر چوب به دندان سَنايايش خورد

كاش می‌شد كه نشان داد كبودی‌ها را            تا كه مـعـلـوم كنم ظـلـم يـهـودی‌ها را

كوفه گرچه صدقـه لقـمۀ نان می‌دادند            در عوض شام ز طعنه دِقِمان می‌دادند

خارجـي‌زاده صدا كرده و ما را مردُم            كوچه كوچه همه با دست نشان می‌دادند

غـارتـی هـا به اهـالـیِ لـب بـام رسيـد            گوئيا جـايـزه بر سنـگ‌زنان می‌دادنـد

پسرت را اگر از تيغ و سنانها كُـشتند            آخ مادر، كه مرا زخـم زبانها كُـشتـند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن موضوع تنور خولی و مغایرت با روایات معتبرحذف شد؛ همانگونه که علما و مورخین در کتب تاریخ الامم والملوک ۵/۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ۱۱/۱۹۲؛ مُثیرُالأحْزان ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب۴/۶۰؛ بحارالأنوار۴۵/۱۲۵؛ جلاءالعیون ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ۳۳۹؛ ناسخ التّواریخ ۵۱۷؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح کرده اند خولی ملعون سر مطهر امام را در زیر تشت قرار داد نه در تنور خانه  جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید. 

سرِ او را كه ز تن برده و دورش كردند            ميهمان شب جانـسوز تـنـورش كردند

بیت زیر به دلیل مغایرت با روایت های معتبر تغییر داده شد؛ همانگونه که در تمام مقاتل معتبر ذکر شده است سیدالشهدا در عصر روز دهم به شهادت رسید و در روز دوازدهم دفن شدند و نتیجه آنکه در شب یازدهم و دوازدهم پیکر مطهرش بر روی خاک ها باقی ماند

سه شب و روز رها بود به خاك صحرا            غسلش از خون گلو ريگِ بيابان كفنش

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت شأن اهل بیت و توصیه های علما و مراجع مبنی بر پرهیز از روضه های مکشوف و غیر مستند؛ حذف شد

روی نی وقت تلاوت كه لبش وا می‌شد            نوك سرنيزه هم از حنجره پيدا می‌شد

خوب كه جانب ما سنگ پرانی كردند            تـازه گـرد آمده و چـشم چرانی كردند

تا بـيُـفـتـنـد رئـوس شهـدا مخـصوصاً            نـيـزه‌ها را همگی تُـند تـكـان می‌دادند

ترسیم حالات حضرت رباب در بازگشت کاروان امام به مدینه

شاعر : علی آمره نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

ز خاک داغ بیابان مریز بر سر خویش            لباس سرخ علی را مگیر در بر خویش

رهـا کن این سبـد گـاهـواره را بس کن            تو مانده‌ای و سرابِ علیِّ اصغر خویش


علی تمام شد.....تو بعـد از این بگـذار            وداع تـلـخ عـلـی را میان بـاور خویش

عروس فـاطمه رویت کـبود شد برگرد            بکش ز شعله سوزان به چهره معجر خویش

عـمـیـق ذهـن مرا در پی خـودش کرده            دوام عشق تو با آن امـام بی‌سر خویش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن تحریفی بودن حذف شد؛ همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح کرده اند موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر صحت ندارد و تحریفی است!! این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

عجیب عـقـده یک ضجّه در دلت مانده            به روی نیزه که دیدی سر کبوتر خویش

بازگشت کاروان سیدالشهدا علیه السلام به مدینه

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

آمـدم از سـفـر، مـدیــنـه سـلام            خسته و خون جگر مدینه سلام

بـا شـکـوه و جـلال رفـتـم مـن            دیـده‌ای بـا چـه حـال رفـتم من


وقت رفـتـن غـرورِ من دیـدی            آن شـکــوهِ عـبـورِ مـن دیــدی

محملم پرده داشت یادت هست؟            جای دستی نداشت یادت هست

ثــروت عــالــمــیـن بـود مــرا            دلـبـری چـون حـسیـن بود مرا

دستِ عــبـاس پـرده دارم بـود            عــلــی اکــبــرم کــنــارم بــود

هر زنی یک نفر مُلازم داشت            نجمه مه پاره‌ای چو قاسم داشت

کـاروان آیـه‌های کـوثـر داشت            روی دامان رباب اصغر داشت

حال بنگـر غریب و سرگـشته            کـاروان را چنین که برگـشـته

بــا غـــمِ عــالــمــیــن آمـــده‌ام            کـن نـظــر بـی‌حـسـیـن آمـده‌ام

ای مـدیـنـه خـمـیـده بـرگـشـتـم            زار و محنت کـشیـده بر گشتم

بــا رســولِ خــدا سـخــن دارم            بـر سـرِ دسـت پــیــرهـن دارم

دل مـن شـاکـی اسـت یـا جـدّاه            چـادرم خـاکـی اسـت یـا جـدّاه

سـو نـدارد ز گـریـه چـشـمانـم            پـیـنـه بسـته بـبـیـن به دستـانـم

خـاطـرت هست نـالـه‌ها کـردم            دست بر سر تو را صدا کردم

از حـرم سـویِ او دویــدم مـن            هر چه نـادیـدنی ست دیـدم من

من غـروبـی پُـر از بــلا دیـدم            شـاه را زیـر دسـت و پـا دیـدم

آن چه را کـس نـدیـده من دیدم            صحـنـۀ دست و پـا زدن دیـدم

خـنجری کُـند و حنجـری دیدم            تَــه گــودال پــیــکــری دیــدم

آه جَـدّاه امان ز صوتِ حـزین            جـمــلـۀ آخــرم بـه اُمّ بــنــیــن

پـسـرت تکـیـه گـاه زیـنب بود            مـرد بـود و سپـاه زیـنـب بـود

پـسـر تـو ز زیـن اسـب افـتـاد            ضربه‌هایِ عمود کار دستش داد

او زمین خـورده و بـلـنـد نـشد            سـرِ او روی نـیـزه بـنـد نـشـد

 

: امتیاز

بازگشت کاروان سیدالشهدا علیه السلام به مدینه

شاعر : مجید خضرایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : چهارپاره

سـوی دروازه‌های شهـر نـبـی            کـــاروانـــی ز دور مــی‌آیـــد

کــاروانـی کـه از مــیــانـۀ آن            عـطـر عشق و حضور می‌آید


زودتـر زآن که قـافــلـه بـرسد            قـاصـدی آمــده ز جـانـبــشـان

قـاصـدی کـه سـیــاه پـوشـیــده            مو پـریشان و دیـده‌اش گـریان

در مــیــان مــدیــنـه بـا نــالــه            مــی‌دود داد مــی‌زنــد: مــردم

"پـور شیـر خـدای را کـشتـنـد            عــوض چـنـد کـیـسـۀ گـنــدم"

هـمـه از خـانـه‌ها بـرون آئـیـد            حــاجـی داغ دیــده آمـده اسـت

دخـتــر سـیــد زنــان جــهــان            قـد و بـالا خـمـیـده آمـده اسـت

: امتیاز

بازگشت کاروان سیدالشهدا علیه السلام به مدینه

شاعر : پروانه نجاتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

کـیـست این زن ز دور می‌آیـد            بـا نـگــاهــی صـبــور مـی‌آیـد

آبـلـه پـا و خـستـه و مـجـروح            جـسم او راه مـی‌رود یـا روح


کیست این زن که جامه‌اش نیلی ست            گل گل صورتش رد سیلی ست

هر طرف وای وای و همهمه ست            عجب این زن شبیه فاطمه ست

رنـگ و بـوی حسیـن دارد او            شیـون و شور و شین دارد او

مردم این زینب عزیـزم نیست            محرم چشم اشک ریزم نیست

زینب من که قـد خـمـیـده نبود            این قدر رنگ و رو پریده نبود

وای من روی او خراشیده است            چه کس این بذر فتنه پاشیده است

آفـــتـــاب قــبـــیــلــۀ طــاهــا!            زیـنـب مـن! عــقــیـلـۀ طـاهـا!

دخــتــر آســـمـــانــی زهـــرا!            مــیــوۀ زنــدگـــانــی زهـــرا!

آمــدی، آمــدی غـرور عـلـی!            وارث سـیــنـۀ صـبـور عـلـی!

تـو کـه مـحـبــوبـۀ خـدا بـودی            زیـنـب دوش مصطـفی بـودی

آمدی زیـنـبـم، شکـستـه چـرا؟            این همه خسته خسته خسته چرا؟

آه زیـنـب چــقــدر تــنـهـایــی!            کـوه دردی ولـی شـکــیـبـایـی

ز چه هـستی؟ ز سنگ یا آهن            ای کـبــودای تــازیــانــۀ مـن!

: امتیاز

مدح و تاج گذاری امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : علی اکبر نازک کار نوع شعر : توسل وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

شد فصل دستـبوسی سلطان سامـرا            بر تخت دل سـوار شده روح کبریا

تأثـیر کرد سوز دعـاهـای پشت در            تا شد نوای فاطمه «ای منتـقـم بیا»


درهـم شکست رسم قـدیـمی کاخ ها            رونـق گـرفـت رابـطـۀ شـاه با گـدا

اوج خـزان جـوانـه زده شاخۀ امـید            حق هدیه کرده بر همه دنیا بهار را

صد شکر که شده ولی امـر ما ولی            صد حیف که نهان شود از چشم ماسوا

در سن پنج سالگی‌اش مثل حیدر است            زنـده شده غـدیـر دوبـاره به یـادهـا

لاسیف، چون کمان دو ابروش، جایز است            با اینکه کودک است بگـوئیم لافـتی

افتاده لرزه بر تن ابلیس،مشکل است            سـجـده نکـردنِ رخ زیـبـای یـار ما

تا روشنی صبح زمانی نمانده است            یلدا شکست می‌خورد و می‌رسد ندا

ای اهل عـالم آمده منجـی و منـتـقـم            با ذکر یاحسین شود محـشری به پا

این بـار کار دوزخیان می‌شود تمام            باشد قـرار و وعـدۀ ما محضر امام

: امتیاز

مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : سیامک سلیمانی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای پـشت گـرمـی فـقـرا از قـدیـم‌ها            آمـوزگـار مـکـتـب سـبـز کـریـم‌هـا

در خـلوت شبانه چه انسی گرفته‌اند            با عطر و بوی خوب حضورت نسیم‌ها


در حُسن خُلق با پدرت مو نمی‌زنی            پُر کـرده‌اند دور و برت را یتـیـم‌ها

پر می‌کشم همیشه غـریبانه تا بقـیع            تـا مـقـصـد هـمـیـشگی یـاکـریـم‌هـا

از سفرۀ تو نان و نمک خورده‌ایم ما            حتی از آن به خانه یمان برده‌ایم ما

: امتیاز

مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : امیر فرخنده نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

کریم هستی و الطاف بی حـدی داری            میان مـا به کـرامت زبـانـزدی داری

گداست در به در رزق خود ولی اینجا            شما به سمت گدا رفت و آمدی داری


حـرم اگـر چـه نـداری ولی بـدان آقـا            مـیـان سـیـنـۀ عـشـاق مـرقـدی داری

کریم هستی و حیف است ای عزیزخدا            نه بـارگـاه طـلایی نه گـنـبـدی داری

رسیده‌ام که ببخشی مرا تو از سر لطف            «اگر چه معـتـرفم نوکر بدی داری»

: امتیاز

مدح امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

قبل از سلام کردن سائل سلام کرد            این بار هم کرامت خود را تمام کرد

در حیرت است واژه ایثار از حسن            نان شبـش دوبـاره نـثـار غـلام کرد


تا دید فاطمه که گره خورده کار من            ذکر مـرا «کـریـم علیه السلام» کرد

زنجـیر عـقل مانع عشقش نمی شود            هرکس که پای درس حسن ثبت نام کرد

رحمت به آن کریم که از لطف بی حدش            با جبرئیل، شاعر خود هم کلام کرد

ابیات مِدحـتش همه بیت المقدس اند            ترویج مدح، صاحب بیت الحرام کرد

از قدرتش نپرس؛ جمل را نظاره کن            کاری که با سپـاه سـواره نظام کرد

چشمم به احترام قدومش به سجده رفت            کامم برای بوسه به دستش قیام کرد

در خاطرم نمانده که شغلم گدایی است            از بس گدای فاطمه را احترام کرد

: امتیاز

مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

سـفـرۀ بـاز تـو آنـقـدر گــدا پــرور بـود           روز و شب سفره‌ات از خیل گدا محشر بود
.یک سرش بود ز خانه سر دیگر کوچه           خـوب دیـدند همه لطف تو سرتا سر بود


غیر بیت الحسن این شهر کرم خانه نداشت           که دراین شهر فـقط خانه تو بی در بود
کاسه آبی به گدا دادی و سرمستش کرد           آب چاه تو خودش شعبه‌ای از کوثر بود
هر کس آمد به مدیـنه تو پـنـاهـش دادی           خواه اگر ناصبی و خـواه اگر کافـر بود
گـرچـه انـواع غـذا بـود سـرِ سـفـرۀ تـو           رزق هر وعده تو نان جو چون حیدر بود
تا که سگ سیر نشد لب به غذایت نزدی           کـرم و جـود تو مافـوق تر از بـاور بود
کـیـمـیـای قـدمـت نـقـل دهـان هـمـه شـد           کف نعـلین تو میخورد به هرجا زر بود
کرد تـوهـین به تو لـیک پـنـاهـش دادی           گرچه میسوختی و چشم تو از غم تر شد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

کرد توهـین به تو اما بـرویش خـنـدیدی           گرچه میسوختی و چشم تو از غم تر شد

مدح امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : امیر علوی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

آمــدم پـشـت در خـانــۀ آقـای کــریــم            میکشم بر سر خود خاک کف پای کریم

درِ ایـن خـانـه ز مـقـدار نـبـایـد دم زد            با همه فـرق کـنـد شیـوۀ اهـدای کـریم


من فـقـط آمـده‌ام سیـر نگـاهـش بکـنم            کارمن نیست سرودن ز سجایای کریم

اولـیا پـشت در خـانۀ او صف بستـنـد            در خود عرش بود مرتبه و جای کریم

نان این خانه به ما عزت و شوکت بخشید            به جهان فخر کنند خیل گـداهای کریم

ما گـدای پـسر ارشـد حـیـدر حـسنـیـم            پس امید هـمۀ ماست به مـولای کـریم

می‌رود دل به همان جا که تعلق دارد            مـی‌رود پـشت در خـانـۀ آقـای کـریـم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَسُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و پیروی از فرامین و آموزه‌های ائمّه، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

انـبـیا پـشت در خـانۀ او صف بستـنـد            در خود عرش بود مرتبه و جای کریم

مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : مهدی نسترن نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از تو به یک اشاره و از ما سری بلند            در سـایـه سـار دلـبـریت دلـبـری بلـنـد

دستی بزن به مس که طلا میکند دُرست            در بین حرفـه کاری تو زرگـری بلـند


یوسف تویی؛ کریم تویی؛ مجتبی تویی            تا انتهـای شـهـر صف مـشتـری بلـنـد

ما از جمل؛ شجاعت تو درک کرده‌ایم            این که دلیل نیست صف لشگری بلند

اصلا بهـانه بود تو را جـلـوه گـر کـند            با یا حسن؛ عـلـی بُکـنـد هر دری بلند

در کـشتی نجـات حسین ابن مـرتضی            سکان به دست زینب و تو لنگری بلند

محشر دو چشم توست؛ قیامت به پا نکن            عین الیـسار تا به یـمین محـشری بلند

در کربلا قـیامت تو یک قـیامت است            کـوتـاه قـامـتی که کـنـد پیـکـری بلـند

با ضربه‌های قـاسم تو می‌خورد زمین            دشمن به گـوش تا شنـود حـیدری بلند

این هم برای عرض ارادت به ساحتت            لطفت مـدام و قـدمت این نـوکری بلند

ما پـیــرو سـیـادت سـادات حـیــدریــم            عمـرش زیاد؛ سـایۀ سر رهـبری بلند

ای وای از آن غمی که تو را پیر کرده است            وقتی عصا شدی که شود مـادری بلند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنیدکلمۀ نعره به لحاظ معنایی شایستۀ اهل بیت نیست 

با نعـره‌های قـاسم تو می‌خـورد زمین            دشمن به گـوش تا شنـود حـیدری بلند

مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام

شاعر : مهدی علی قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

مرغ دل باز هم غزل خوان شد            پنجـمین روزِ ماه شعـبـان شد

دو سه روزی به کربلا رفت و            حال آمـد دخـیـل سلـطـان شد


اول آمـد ســراغ خـانـۀ او ...            هرکسی از ازل مـسلـمان شد

هر که سجده نکرده بر درِ او            آخر از مسلکش پـشیـمان شد

پینه بسته است روی پیشانیش            سـیـد الـسـاجـدیـن دوران شـد

آنقدَر کیسه روی دوش گرفت            نیـمه شب ها گـدا فـراوان شد

از ابـوحـمــزه‌هــای او بــوده            نفْس بیمار اگر که درمان شد

امشب آمـد گـلی به عـالـم که            مــایـــۀ آبــروی ایــران شــد

کـاش بـیـنـم بـقـیــع او مـثــل            بـارِگــاه شــه خــراســان شـد

کار او بود اگر که چـشـمانـم            چشمه گردید و پُر زِ باران شد

اصلا از گریه‌های هرشب اوست            که به روی لبم حسین جان شد

تـا چـهـل ســال آب را دیـد و            روضه خوان گلوی عطشان شد

تا چهـل سال اگر ذبـیحی دید            مـشـکــلــش آب دادن آن شـد

تا که چشمش به شیرخوار افتاد            یـاد طـفـل ربـاب گـریـان شد

گـریه‌های محـرمـم از اوست            شال مشکی و پرچمم از اوست

: امتیاز

مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام

شاعر : سید محمد میرهاشمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

ای خوشا صبحدم و روی نکوی گل سرخ           ای خوشا مستی و صهبای سبوی گل سرخ

ای خوشا اهل دل و اهل مناجات سحر           چشم چون باز نمایید به روی گل سرخ


نـیـت آن گـل شـبـنـم زده را مـی‌دانـی؟           درس تطهیر دهد آب وضوی گل سرخ

مـدعـی لاف زد و هـیچ نـفـهـمـید چـرا           بلبل دلشدۀ مست است ز بوی گل سرخ

چشم دل باز کن و گوشۀ محـشر بنگـر           نافله خواندن عشاق به سوی گـل سرخ

این گل سرخ که دل با غم عشقش شاد است

پسر حضرت عشق است همان سجاد است

او همان غنچۀ عشق و گل دلخواه دعاست           او همان سالک و رهپوی گذرگاه دعاست

پُر تلاطم دلش از واقعۀ کرب و بلاست           پر ترنّم لبش از زمـزمـه و آه دعـاست

نور او جلوه نما در همۀ ارض و سماست           شمس رخشان ولایت بود و ماه دعاست

اولین درس دبـستان صحـیـفه این است           رستـگـاری بشر در گـذر راه دعـاست

پدرش خون خداوند و خودش عشق خداست           پدرش شاه شهید است و خودش شاه دعاست

خـیـز از جا و بیا عـیـدی مـیـلاد بگـیر

کربلا و نجـف از حضرت سجاد بگـیر

شب قدر است عجب موی سیاهی دارد!           دل حـق برده عجب برق نگـاهی دارد!

وه چه دشمن شکن است اشک شبانگاهی او           اشک سرباز وی است، وه چه سپاهی دارد!

دستـگـیـر دل افـتـاده به چاه گـنـه است           چه غمی آنکه چنین پشت و پناهی دارد

هر که شد خـادم او اذن دو عـالـم دارد           هر که شد سائل او منصب شاهی دارد

آنکه شد نـوکـر سجـاد به مـیـزان جـزا           چه حساب و چه کتاب و چه گناهی دارد؟

ما که دیـوانـۀ عـشـقـیـم و ز غـم آزادیم

بـنـده‌ایـم و همه در ذکـر هـوالسـجـادیـم

بـشـریت به تو مـرهـون، پـسـر ثـارالله           مـعـنـویت به تو مـدیـون، پـسـر ثـارالله

لـیلی کـرب و بـلایـی دل عـشاق تـویی           همه دلـهـا به تو مجـنـون، پـسر ثـارالله

هر که غافل ز تو و عشق تو شد سود نکرد           شـده بـی‌یـاد تو مـغـبـون، پـسـر ثـارالله

هر که در راه زیارت بدهد جان، زده است           جرعه‌ای زآن لب میگـون، پسر ثارالله

در مـصیـبـات تـو و عـمـۀ تو جـا دارد           دل مـهـدی بـشود خـون، پـسـر ثــارالله

ما ز درگـاه تو تـاثـیـر دعـا می‌خـواهیم

فـرج مـنـتــقـم آل عـبــا مـی‌خــواهــیــم

تو همانی که خودت اوج دعـا را دیدی           زیر شمـشیر شیـاطین تو خـدا را دیدی

چشم تو چشم خدایی است که در اوج عطش           سـر نـیـزه سـر پــاک شـهـدا را دیــدی

سوخت قلب تو از آن لحظه که در بارش تیر           دست و مشک و علم شاه وفـا را دیدی

بـیـن مـقـتـل گـل گـلـزار بـقـا را دیـدی           بـیـن آتـش حـــرم آل عــبــا را دیـــدی

در کــنـار بــدن بــی‌ســر شــاه شــهــدا           مــو پــریـشـانـی اُمُّ الـنـجــبـا را دیــدی

حق همین بود که جان سوختۀ تب بودی

زائـر روی کـتک خـوردۀ زینب بودی

: امتیاز

مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام

شاعر : رضا اسماعیلی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن قالب شعر : غزل

نذر تو کردم دلم را، مولای من! بار دیگر           از کوچه باغ دل من، ای روح آیینه بگذر

امروز، روز بهشت است، عطر تو می‌بارد از عرش           از عطر ناب حضورت، شد آفرینش معطر


هستی ز نورت جوان شد، خورشید در آسمان شد           شد فجر صادق شکوفا، شب شد ز نور تو پرپر

رفت از جهان بوی پاییز، آمد بهاری دل انگیز           در ذهن خاک سترون، شد باغ مینو مصور

ما را اجابت کن ای عشق، ای قبله گاه ملایک!           ما را اجابت کن ای عشق، سجاد، نور مطهر

تبریک یاران سحر شد، خورشید دین جلوه گر شد           نور خدا منتشر شد، در این جهان بار دیگر

: امتیاز

مدح و مناجات با زین العابدین امام سجاد علیه‌السلام

شاعر : احسان محسنی فر نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن قالب شعر : مربع ترکیب

کعبه شد سر زلفت دل به سجده افتاده            لحظه‌ای کنارم باش در فضای سجاده

در سحر دو چشمانت باب اشک بگشاده            غـربتی غـریبانه نیمه شب تو را داده


در مسیـر بی دردی ظلمـتی فـرا گـیرم

از نـمِ سـرشـک تـو آمـدم بـقــا گـیـرم

نخل دلکش طوبی از غمت ثمر دارد            بـا اصـالـت نـامـت آه مـا ثــمــر دارد

هر که شد مناجاتی بهره از سحر دارد            بی گـمـان نگـاه تو بر دلش نظـر دارد

صاحـب دل مـایـی خـالـق دعـایـی تو

منشاء گـل مـایـی سـیّـد الـبـکـائـی تـو

آزادی تو مـمـزوج با غـم و بـلا باشد            دل را که حریم توست بیگانه چرا باشد؟

شاهد مناجاتت چون ارض و سما باشد            باید که دعـای تو مـقـبـول خـدا بـاشـد

بر بنـدگی‌ات تا حـشر حـیّ ازلی نازد

چون شیعه، خدایش هم بر آل علی نازد

تو اسـوۀ تـقـوا نه سر منـشاء تـقـوایی            در سجـده ثـنـاگـوی شـه زادۀ لـیـلایـی

با دست علی مامت شد شیعۀ زهرایی            شد مفتخر ایران از همشهـریِ والایی

روح توبه هستی تو نفـس آیۀ تطهـیـر

هر رکن نمازت را گفته هر ملک تکبیر

ای قـرین لبـهـایت گـوهـر دعـا سجـاد            لحظه لحظۀ عمرت خلق هل اتی سجاد

بـستـر وفـا سجـاد مـعـدن سخـا سجـاد            روح لافـتـی سجـاد یا حـبـیـبـنا سجـاد

خود فناء و محبوبِ ربّ متّقین هـستی

در ثنای تو این بس زین العابدین هستی

در خلقت ما نامت مقصود و دلیل آمد            هویِ سحرت ما را عمری است کفیل آمد

بر نم نـم اشک تو یعـقـوب دخـیل آمد            تا از تو بهـا گـیرد با نـدبه خـلـیـل آمد

اولـیـا گـرفـتـارت مـشـتری بــازارت

از حق همه می‌جویند یک فرصت دیدارت

از خطبۀ غرّایت هر تبکده ویران شد            با فیض دعای تو هر دلشده سلمان شد

الشام مگو دیگر دل زار و پریشان شد            تو دیده‌ای آن مه را کز نیزه نمایان شد

ای نهضت عـاشـورا مدیـون کـلام تو

باشد دل زیـنب هـم مـرهـون مـرام تو

آسمان و شبهایش با غمت هماهنگ است            در صحیفه نجوایت لهجه‌ای خوشاهنگ است

در رثای درد تو صد صحیفه خونرنگ است            میل کربلا دارم سینه‌ام چو دلتنگ است

عمری است که مجنون لیلای بقیعم من

شادم که پرستـوی شیـدای بقـیـعـم من

کاروان آل الله سوی کـوفه مهمان بود            سجده‌های خون بود و یک گلوی عطشان بود

پـیکـری بدون سر در تب بیـابـان بود            جای بوسه پیدا کن بر تنی که عریان بود

تازیانه با جـسم خـسته در تـلاقـی بود

خواهری کبودین در جستجوی ساقی بود

نینوای پُر دردی دیده‌ای تو هر غم را            ناقه ناقه می‌جـویـد خـواهـر محـرم را

شانه زن که می‌باشد گیسوان درهم را            نـالـۀ تـو آتـش زد گــریـۀ مـحــرم را

صدق نوکری امشب از کرم عطایم کن

سیّـدی تـو راهـیِ حـجّ کــربـلایـم کـن

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

خود فناء فِی اللهی ربّ متـقـین هستی            در ثنای تو این بس زین العابدین هستی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَسُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و پیروی از فرامین و آموزه‌های ائمّه، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

انـبـیـا گـرفـتـارت ســائـلان بــازارت            از حق همه می‌جویند یک فرصت دیدارت

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

شانه زن که مب یاشد گیسوان درهم را            نـالـۀ تـو آتـش زد گــریـۀ مـحــرم را

مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام

شاعر : امیر عظیمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثمن

ای شـکـوه فـرازهـای دعـا            نغمۀ عـرشی و صدای دعا

دست من را بگیر از عَرشَت            بنـده بنـواز، ای خـدای دعا


بـنـده‌ای را کـه دور افـتـاده            بـنـمـا امـشـب آشـنـای دعـا

من دخـیـل دعـای تـو هـستـم

بــنــدۀ ربّــنــای تـو هـسـتــم

دلی امشب به خاک پات افتاد            شـشـمـین دلـبر خـدا سـجاد

یـا عـلـیِّ بـن سـیـد الـشـهـدا            شد زِ ذکرت دلم حسین آباد

می‌نـویسم اسیـر یـعـنی من            کـه شــدم بـا تـعـلّـقـت آزاد

نـوکـر خـانه زاد نام من است

عـبدِ زین العـباد نـام من است

بـارش رحـمـت خـدایـی تو            دلـخـوشـی دل گــدایــی تـو

سینۀ تو اگرچه پُر درد است            به جـراحـات دل دوایـی تو

در اسارت اگر که باشی، باز            به کـرم کـردن آشـنـایی تـو

گنج العرش است زیر پاهایت

رحـمـت واسعـه است بابـایت

ما به دستـان تو مسلـمـانـیم            از تـبـار شـما و سـلـمـانـیـم

شهـربانـوی ماست مادر تو            ما تو را خویشِ خویش می‌دانیم

بس که ما عاشق علی هستیم            مـیـزبـان شـه خــراسـانـیــم

نه فقط قلب ما سرای شماست

کـلِّ ایـران ما بـرای شمـاست

شب میلادت ای سلالۀ نور            مست ذکر علی شدیم، چه جور

نورت ای آفتاب مشرقِ مِی            از دلِ خسته‌ام چو کرد عبور

یـادم آمد فـروغِ رویِ تو و            آن تجلّی و آن زمان حضور

گـفـتـم این مـاه عـالـم ذَر بود

که ازل از رخـش منـوَّر بود

گـفـتـم این مـاه آمـده تـا مـا            برسیم از مسیـر او به خـدا

آمــده دومـیـن عـلـی مـن و            عـــلــی خــانــوادۀ زهـــرا

سفرۀ شیعگی چه با نمک است            با عـلـی های سـیـدالـشُّـهـدا

پسرانش هـمـه عـلـی هـستـند

اســدُالله مــنـجـلـی هــسـتـنــد

علی اکبرش چه غوغاییست            چه قَدَر هیبتش تماشائـیست

از علی اصغرش چه گویم، چون            او خودش وقت رزم، زهراییست

علی اوسطش سپهر دعاست            کار وی چون خداش یکتاییست

حضرت زین العابدین است او

با غمی جانگداز عجین است او

او سـتـم دیــده و بــلا دیــده            کـوفه و شام و کـربـلا دیده

دیده بر نی سر حسین و سپس            خـنــدۀ نـیــزه دار را دیــده

سر بـازار دور عـمّـۀ خود            چـقـدر چـشـم بی‌حـیـا دیـده

دور او حرف ناصواب زدند

لـب به پـیـمـانۀ شـراب زدند

: امتیاز